سه غزل از زنده ياد محمد فقیر فروزی پنجشیری
ارسالي آرش فروزی ارسالي آرش فروزی

 

نازنین

نازنینا مهر خوبان داشتم دارم هنوز

مهر خوبان سخندان داشتم دارم هنوز

دوستدار دانش و فرهنگ اگر بودم چو نو

دوستی با نکته سنجان داشتم دارم هنوز

باغبانی کرده ام در گلشن شعر و ادب

شعر های بهتر از جان داشتم دارم هنوز

تا رسم با شهپر دانش باوج آسمان

راز ها با ماه و کیوان داشتم دارم هنوز

خاطرم گربد پریشان یا پریشان خاطرم

یاد یاران پریشان داشتم دارم هنوز

جزتو از حال من شوریده کس آگه نبود

آنچه اندرسینه پنهان داشتم دارم هنوز

از دورنگی های ارباب غنا رنجیده ام

لب خموش و چشم گریان داشتم دارم هنوز

با وجود اینهمه سوز و  گداز  زندگی

گر فروزی پاس یاران داشتم دارم هنوز

 

 

 

 

آهنگ دل

 

ایدل شدی افسانه افسانه ترت سازم

پیمانه خونابی پیمانه ترت سازم

گه منبع الهامی گه مرجع وسواسی

آهنگ جنون داری دیوانه ترت سازم

زنجیری زندانی زندانی ام ازجورت

قیدی دیگر اندازم زولانه ترت سازم

من شمع و تو پروانه میسوزم ومیسازی

تا عاشقی آموزی پروانه ترت سازم

خواهی که شوی از من بیگانه و میدانم

بیگانه اگر گشتی بیگانه ترت سازم

گرعیش طلب داری جام می درغم کش

کزمستی و مدهوشی مستانه ترت سازم

از قید تعلق ها بیرون شو جولان کن

تا وارهی از منحت فرزانه ترت سازم

بیخانه ام از دستت آخر چه بلایی تو

خواهم که فروزی وار بیخانه ترت سازم

 

 

 

باده پیما

دیشب به خواب دیدم سرو روانم آمد

سرو روان دلکش در بوستانم آمد

آن سرو قد کشیده و ان ماه نو دمیده

چون آهوی رمیده آن دلستانم آمد

چشمان آبیش را روی گلابیش را

از شوق بوسه کردم روح و روانم آمد

من همچو قیس عامر آواره و مسافر

او لیلی مهاجر در کاروانم آمد

تا روی او بدیدم چو غنچه بشکفیدم

آن شوخ باده پیما آرام جانم آمد

گفتم چو پیر صفا من عاشقم فروزی

گفتا که از تو این کی در گمانم آمد

 

 


May 7th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان